سلام پسرم ,امروز بعد از یک هفته تونستم از روزهای قشنگی که پست سر گذاشتی رو برات بنویسم,هفته اول اردیبهشت بود که واسه ما از شمال مهمون اومد ....خاله شوکت(خاله بابا رامین)با بچههاش,من و بابا رامین خیلی خوشحال شدیم چون دو سه سالی بود خاله شوکت رو ندیده بودیم،خلاصه دوره مهمونیا شروع شد یه شب خونه بابا جون بودیم ،یه شب خونه عمو حامد که شام رفتیم طاقبستان غذا خوردیم که جنابعالی (یعنی شما پسرم گلم) دنده کباب میخوردی!!!!! ببین.... شبم تو خونش...